ترنمترنم، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره

ترنم بانو ، کودک امروز ، بانوی فردا

....پایان دفتر 1392!!!

سال نومی شود.زمین نفسی دوباره می کشد.برگ ها به رنگ در می آیند و گل ها لبخند می زنند و پرنده های خسته بر می گردند و دراین رویش سبز دوباره...من...تو...ما... کجا ایستاده ایم.سهم ما چیست؟..نقش ما چیست؟...پیوند ما در دوباره شدن با کیست؟... زمین سلامت می کنیم و ابرها درودتان باد....   سال نومبارک... خداوندا!!!!!! دل مردمان این سرزمین را چنان در جویبار زلال رحمتت شستشو ده که هر کجا تردیدی هست ایمان هر کجا زخمی هست مرهم هر کجا نومیدی هست امید و هر کجا نفرتی هست عشق جای آنرا فرا گیرد، آمین . . . و اسفند نیز به پایان رسید...و وقت کوچ کردن به فروردین رسید..وقت بخشیدن و صاف کردن دل...پس...
17 فروردين 1393

.....خداحافظ زمستان!!!!

خدا نگهدار ای مظلوم ترین فصل ها ما را ببخش سرمایت را دیدیم پاکی و سپیدی ات را نه دلگیری می دانم یک رنگی ات را ارج ننهادیم و غرق چند رنگی بهار شدیم... ما انسانها همینیم..... یک رنگها را دوست نداریم..... مبهوت و غرق رنگها ی پر ریا می شویم....... ما راببخش ...... ندانستیم آب رنگ، نقاشی بهار را از قطرات برف و باران تو توان کشیدن دارد ما راببخش عطر گل  یخ را که عطر آگین وجود توست فراموش کردیم خدا نگه دار فصل تنهای من می دانم سال دیگر می آیی بعد از اشک ریزان پاییز به پیشواز نه عیدی داری و نه عیدانه ای ما را ببخش که ندانستیم اگر هیزمی روشن می کند گرمایی را در خانه مان این گرما مدیون حضور توست آدم برفی مهربان ب...
17 فروردين 1393

............بهار بانو چشم به راه آمدنت هستیم!!!!

سال 92 هم گذشت مثل چشم برهم زدن ... و تو دردانه ی زندگی ام بزرگتر شدی و دلبرانه جلوی چشمانم قد کشیدی و تازه ها آموختی . عزیز دل مادر!!!! باور کن که عمر زود می گذرد شاید این کلام را بسیار بشنوی اما می خواهم با تمام وجود بگویم زود می گذرد باور کن !!! کودکی های من نیز زود گذشت سالها پیش ، این سخن را مادرم به من گفته بود اما شیطنت های کودکی فهم کلامش را دور می پنداشت و چه زود گذشت و من مادر شدم درست   به مانند   مادرم ....بزرگ شدنی که رسیدن به آن را راهی دراز می دانستم.....دخترکم روزی می رسد که معنای حرفم را درک می کنی ... از خدای مهربان می خواهم سال های زندگی ات را با عشق رقم زند و تنها او یاورت باشد ک...
29 اسفند 1392

.......مادرانه ای به بهانه آمدن بهار !!!!

دخترکم: نه از ستایش ستایشگران شاد شو ، و نه از ملامت ملامت‌گران غمگین باش .. بنگر که چگونه درختان در فصل بهار جامه‌ی شکوفه بر تن می‌کنند، و بی‌آنکه در بند ستایشی باشند، در فصل تابستان میوه می‌دهند ... آنها در فصل پاییز، برگ‌هایشان را می‌ریزند و بی‌آنکه از سرزنشی بهراسند، در فصل زمستان، به خواب می روند... عزیز دل مادر!!!! همیشه سرودن بهاریه های دلچسب ، بنا به حضور نوروز و بهار هم نیست ... گاهی بهار به دلت می ریزد ، با حضور کسی ... با امید به بودن کسانی ... گاهی بهار ، همین بودن هاست ... همین آمدن ها .....
29 اسفند 1392

.......عکس های باقی مانده از سال 1392 !!!!

ترنم بانو در جشن تولد دختر عمو!!! باران جان تولدت مبارک!!!   ترنم بانو در جشن نوروز مهدکودک!!!   و این هم ترنم بانو در حال خوردن توت فرنگی !!(از وقتی توی مهدکودک به خاطر کلاه بافتنی صورتیش بهش گفتند شکل توت فرنگی شدی عاشق توت فرنگی شده) ترنم بانو در چهارشنبه سوری!!! ترنم بانو در شهربازی !!! ترنم و خانه تکانی!!! (دخترک امسال خیلی کمک کرد و هر کمدی را که مرتب میکردم پشت سر من به سلیقه خودش مرتب میکرد و میگفت حالا خوب شد!!!!!!...
29 اسفند 1392

.....ترنم بانو 29 ماهه شد!!!!!

حتی یک نفر در این دنیا شبیه تو نیست نه در نفس کشیدن نه در نفس نفس زدن و نه از قشنگی ، نفس مرا بند آوردن می‌بینی؟ پروردگار عالم وقتی تو را می‌آفرید هرچه عطر نارنج داشت ریخت توی تن تو بخشید به موهات و تو تنهای بی‌همتای من شدی.   میان هر نفسی که میکشم همهمه ای است از همه پنهان.... اما از تو چه پنهان میان هر نفسی که میکشم تو هستی که میکشم تو را...میکشی مرا...   روزهاي زيباي شكفتنت شتابان مي گذرند و به لطف خداوند مهربان چشمان من نظاره گر توست كه هر روز بزرگ و بزرگتر ميشوی و با عطر حضورت به من حس خوب زندگي مي دهی.. 29 ماه گذشت و امروز دختر كوچولوي من دو سال و 5 ما...
11 اسفند 1392