ترنمترنم، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

ترنم بانو ، کودک امروز ، بانوی فردا

............بهار بانو چشم به راه آمدنت هستیم!!!!

1392/12/29 4:18
627 بازدید
اشتراک گذاری

سال 92 هم گذشت مثل چشم برهم زدن ...

و تو دردانه ی زندگی ام بزرگتر شدی و دلبرانه جلوی چشمانم قد کشیدی و تازه ها آموختی .

عزیز دل مادر!!!!

باور کن که عمر زود می گذرد شاید این کلام را بسیار بشنوی اما می خواهم با تمام وجود بگویم زود می گذرد باور کن !!! کودکی های من نیز زود گذشت سالها پیش ، این سخن را مادرم به من گفته بود اما شیطنت های کودکی فهم کلامش را دور می پنداشت و چه زود گذشت و من مادر شدم درست به مانند مادرم ....بزرگ شدنی که رسیدن به آن را راهی دراز می دانستم.....دخترکم روزی می رسد که معنای حرفم را درک می کنی ...از خدای مهربان می خواهم سال های زندگی ات را با عشق رقم زند و تنها او یاورت باشد که مهرش تو را کافیست ...

عزیزترینم !

همه­ ی مزه ­اش، ُبرو و بيايش،بگير و ببندش، درْ عجله­ هايِ دلنشين نفس كشيدنش، اضطرابِ تمام نشدنِ كارهايِ نيمه ­كاره ­اش، شور و هيجانِ بازارِ دم ِ عيدش حتي براي من كه خريدی ندارم؛ در روزهای باقيمانده­ ی اسفند خلاصه مي ­شود؛

ساعاتی دیگر،­كه سالِ جديد به خوبي و خوشي و سلام و صلوات تحويلمان شده و سالِ كهنه با همه­ ی خاطراتش كوله به دوش در سفرِ بازگشت به سر مي برد،همين كه بهار بانو بر مسندِ حكومتشان جلوس نمايند و رويِ هم را ببوسيم و عيد را شادْباش بگوييم، اهميّت  داشتن و نداشتن سبزه­ ی عيد و كارهای به پايان نرسيده و خريدهای نكرده هم از بين مي ­رود، فشارِ به موقعِ انجام دادنِ كارها تمام مي ­شود و ممكن است انجام شدنشان يك سالِ خورشيدي ديگر به طول انجامد...

بهار بانو، امسال كه بيايی خيلي چيزها با سالِ قبل فرق كرده است، چين های بيشتری از دامنم به زيرِ چشمانم رسيده اند؛ خطّ ِ اخم و خنده ام همزمان با هم عميق­تر شده است، صدای نفس­های چند نفری به گوش نمي ­رسد و چند نفری هم به مجموعه­ ی ِ سالهای قبلمان اضافه شده­ اند....

 دخترک محتاط و آرام ­ و کم دندانِ سال  قبل اکنون میدود ، بپر بپر میکند ، شانزده تايي دندان  دارد . هم سفره­ ی  ما شده و ديگر نمی شود همان اندك زور را به سليقه­ ی ذايقه اش تحميل كرد و خود سفارش غذاهای مورد علاقه اش را می دهد...زبانی دارد درازتر از قد و قواره خودش...

هيچ تغييري در ليست آدم هايی كه از آن ها دلخوری دارم ايجاد نشده است...

متاسفانه رفتارم با آدم ­ها دیگر به نوعِ رفتارِ آن­ها بر مي ­گردد و ارتباطِ زیادی با نحوه­ ی حال و روزشان دارد؛

يكي از كارهايِ بلند مدّتِ رويِ زمين مانده ­ام را شروع و البته زخمي كرده­ ام و با سرعتِ خيلي پاييني هدايتش مي­كنم، هر چند موفقيتي كسب نكرده ام اما براي شروع به همين اندك هم راضي ام...

و راستش حالم انگار از سالِ قبل همين روزها بهتر است و اموراتِ خودم و خانه كمتر از دستم در مي رود، ولي همچنان خسته يِ كارهايِ تمام نشدني هستم........

کودکم! درون چشم های روشنت
من نگاه بره آهوان دشت را نظاره می کنم.
گونه های کوچکت
مثل بال های شاپرک لطیف و نرم
خنده های کودکانه ات
روح خسته ی مرا نوازش است.
در تو من ترنم ترانه را شنیده ام


پی نوشت :

از امسال ساعاتی بیشتر نمانده تا پارسال شود !!!!

تمامش کرده ایم و نقطه را گذاشته ایم سرِ خطي كه الهي حالش خوب باشد و ما را به حالِ خوب برساند ، يك دندانه به عدد "دو" سال ۹۲ اضافه شده و يك رقم به بهارهايي كه ديده ايم.....

بهار بانو در سبدت توكل و مِهــــــر و آرامش داشته باش ، برايِ سالي كه  با ميهماني شما آغاز مي شود؛ چشم به راهِ آمدنت هستيم !!!!!!!!!


 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامان مانی جون
29 اسفند 92 8:35
به به به این عروسک خانم خوشگل ماشالاااااا به دوست کوچولوت مانی هم سر بزن خوشحال میشه
نگارنده:سمیرا
پاسخ
به روی چشم..ممنون که به ما سر زدید..
علامه کوچولو
29 اسفند 92 12:45
سال و مال و فال و حال و اصل و نسل و بخت و تخت بادت اندر شهریاری برقرار و بر دوام سال خرم، فال نیکو، مال وافر، حال خوش، اصل ثابت، نسل باقی، تخت عالی، بخت رام ******** سال نو مبارک ********
نگارنده:سمیرا
پاسخ
ممنون..سال نو شما هم مبارک..
فاطمه
2 فروردین 93 13:26
سلام به شما خانواده عزيز و مخصوصا ترنم بانو دلم براتون تنگ شده بود سال نوتون مبارك
نگارنده:سمیرا
پاسخ
سلام...ممنون فاطمه جان...سال نو مبارک..
غزال
5 فروردین 93 2:25
سلام عزیزم، عیدت مبارک.......
نگارنده:سمیرا
پاسخ
سلام به روی ماهت...عید شما هم مبارک..
كتي(مامان آقا مهديار)
15 فروردین 93 13:54
بانوي بهارررررررررررر عيدت مباركككككككككككك فرشته
نگارنده:سمیرا
پاسخ
ممنون خاله کتی..امیدوارم سال خوبی داشته باشید..
مامان مهدا گلی
16 فروردین 93 10:16
سلام... 93 سال به این سالها!!عیدتون مبارک... یه سوال داشتم ازتون مامان ترنم؛ میشه بگید چطور ترنم را از پوشک گرفتین؟خیلی سخت بود؟چند ماه بود؟من میخوام واسه دخترم شروع کنم و می خوام موفق بشم نهایتا" چقدر طول میکشه؟
نگارنده:سمیرا
پاسخ
سلام...ممنون عزیزم...عیدشما هم مبارک... من هنوز ترنم را از پوشک نگرفتم...من خیلی تنبل تر از این حرفهام...