ترنمترنم، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره

ترنم بانو ، کودک امروز ، بانوی فردا

..............تولد تولد تولدت مبارک!!!

  و این هم ترنم بانو در لباس زنبوری که زحمت بافتنش را مامان جون کشیده :   و این هم عکس های ترنم بانو در جشن تولد پسرخاله میعاد: "میعاد جان تولدت مبارک" و این هم کیک تولد که خاله الهام زحمتش را کشیده بود : اول با قاشق: با قاشق فایده نداره!!!!!!!!! پی نوشت: میعاد جان تولدت مبارک ... البته ببخشید که اینقدر تنبلی کردم و عکس ها را دیر گذاشتم...این مدت حسابی سرم شلوغ بود.. (تولد میعاد اول بهمن ماه بود) ...
3 اسفند 1392

.........ترنمم 28 ماهه شد!!!!!

دخترم چقدر زود بزرگ میشوی؟ برای چه این همه شتاب داری؟ برای من هیچ لذتی بالاتر از تماشای بالیدنت نیست... اما اینگونه که تو میروی میترسم از تو جا بمانم . دخترکم انگار همین دیروز بود که من صدف تو بودم و تو مروارید من. انگار همین دیروز بود که مرواریدم را به دریای پرتلاطم این دنیا سپردم تا جایی بیرون از من زندگی کند نفس بکشد ببالد. میوه ی دلم روزهایی که میگذرند باز نمیگردند و روزهایی که می آیند ، من برای آمدنشان لحظه شماری میکنم و فردا برای رفتنشان بی تابی خواهم کرد.. من جرعه جرعه ی این لحظات ناب را سر میکشم . تو را دوست دارم به خاطر تمام زیبایی هایی که از این دنیا نشانم دادی تو را بی هیچ دلیلی دوست دارم . . ...
8 بهمن 1392

.....روحت شاد و یادت گرامی !!!

تاریک شد هوا و تو رفتی به   شهر نور               بی درد  و ترس کردی  از   این زندگی عبور از آن زمـــان که  فاصــله افتاد  بیــن ما               هر شب به  یاد  قبـــل   تو را  می کنم  مرور یک چهره داشتی پر از احساس های ناب              یک قلب مطمئن پر از ایمان و عشق و شور دستی  که از  لطافت  بسیار  پینه  داشت             ...
16 دی 1392

.....ترنم بانو 27 ماهه شد!!!!!

مرا که متولد کرد؟ مادرم ؟ خدای احد واحد ؟ نه . نمیدانم. تنها چیزی که به یاد می آورم این است  که وقتی به دنیا آمدم که چشم های زیبای تو را ، لبهای کوچک تو را ، پاکی و بی آلایشی تو رادیدم . مرا تو به دنیا آوردی ... و دنیایی  را به من بخشیدی که همه ی روزهایش ، روز درس گرفتن، روز جنگ برای زندگی ،  روز عشق ورزیدن بود. دیدن ذره ذره بزرگ شدن ات  هدیه باارزش امید به فرداهای من است. عوض این دنیای بزرگ که تو به من هدیه دادی، من با شرمندگی بسیار  همه ی  تلاشم وحتی بیشتر از توانایی ام ، فقط صرف برآوردن نیازهای اولیه ات شد. اگر کمی وکاستی ماند، اگر در هر ماهگرد تولدت وقتی برایت مینویسم مجبورم برایت بگویم "دوست د...
7 دی 1392

......ترنم و اولین تجربه برف بازی !!!!!!!!!

ترنم بانو خوشحال از برف بازی( تا حالا فقط عکس برف را دیده بود ) ترنم بانو و اولین تجربه ساخت ادم برفی با حداقل امکانات (در حال بوسیدن ادم برفی)     پی نوشت: ترنم تصور میکرد برف رنگ های دیگه ای هم داره و الان با برف سفید بازی کرده و التماس میکرد که ببریمش با برف آبی و قرمز هم بازی کنه... کلی از این برف بازی ناگهانی وبی مقدمه در مسافرت لذت برد و با گریه و به زور آوردیمش که البته یک هفته ای سرماخوردگی شدید گرفت...اما باز هم میگه آخ جون برف.... ...
3 دی 1392