ترنمترنم، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 5 روز سن داره

ترنم بانو ، کودک امروز ، بانوی فردا

مسافری از بهشت(ترنم بانو 14 ماهه شد)

خدایا این فرشته مهربان کیست که از آسمان برایم هدیه کرده ای؟ این چه گلی است که در هر چهار فصل گل است ؟ این چه ماهی است که در روزها هم در آسمان است و نور میدهد؟ این چه چهره ای است که در آن پر از روشنایی و زیبایی است؟ این چه پروانه ای است که اینقدر رنگارنگ و زیباست؟ این چه ستاره ای است که در بین تمام ستاره ها درخشان تر است؟ خدایا این چه عشقی است که جانم دیوانه او شده؟ چقدر مهربان است.... مهر و محبت در وجود اوست. هدیه خداوند برای من از بهشت است ، فرشته ای که مسافر بهشت است. خدا برایم این مسافر را از بهشت فرستاده تا برای همیشه  این مسافردر قلبم بماند.او بهشت را دیده و می داند چقدر زیباست! خدایا این م...
8 آذر 1391

ترنم بانو و عاشورا!!!!

زینب جان! شرمنده ایم که بهای حسینی شدن ما "بی حسین" شدن تو بود، و شرمنده تر آنکه تو بی حسین شدی و ما حسینی نشدیم. و پلک گشودی دنیایی را که برایت کوچک بود.. خدا تو را برای تاریخ مقدّر کرد تا چیزی را به ادراک برسیم... خورشید چشمانت را به زمین تاباند تا دنیا را از دریچه نگاه نافذ تو ببینیم.... چه تقدیری داشتی، طفل آفتاب! درست لحظه ‏ای آمدی که: زمین در تیر رس نگاه سرد زمستان بود، و در اسارت شیطان. درست یک گام مانده به آغاز فراخوان بزرگ عشق و حماسه، آمدی؛ لحظه‏ ای که تاریخ، در آستانه یک اتفاق سرخ بود. ... و تو هم به ضیافت عشق رفتی. «قنداقه‏ ات» را «اِحرام» خویش کردی و راهی &laqu...
7 آذر 1391

چه زود آب شدی و چه زود پیوستی ز تشنگی بیابان، به چشمه کوثر!!!!

  قدم بر خاک گذاشتی تا آسمان به وجد بیاید آمدن دردانه هستی را . گریه کردی تا عرش، خندیدن آغاز کند تبسم آسمانی‏ ات را . چشم گشودی بر دنیا تا چشم عالم روشن شود به جمال بی‏مثال عشق . و دست و پا می‏زنی در گهواره تا پاسخی باشی به ندای «هل من ناصر» پدرت تا ثابت کنی که آخرین سربازی؛ تو هم می‏توانی با خون خویش، درخت اسلام را به ثمر بنشانی . هرچند فاصله‏ ات شش ماه بیش نیست از این جهان، هر چند عمری را تجربه نکرده‏ ای؛ اما جهانی را به تفکر وا داشته ‏ای . خونت تا همیشه ایام، در رگ‏های تاریخ، جاری است، خونی که از حنجره ‏ای شش ماهه جاری شد و جریان دارد تا همیشه...
3 آذر 1391

خاله مرضیه تولدت مبارک!!!!

هر روز برایت رویایی باشد در دست نه دوردست...عشقی باشد در دل نه در سر... و دلیلی باشد برای زندگی نه روز مرگی تولدت مبارک خاله عزیزم.. خاله جونم یکسال دیگر از بدنیا آمدن تو گذشت  و  امیدوارم بهترین سال عمرت را پیش رو داشته باشی ... سالروز زمینی شدنت مبارک دلم میخواد بدونی تو این همه ستاره هیچ کی اندازه ی من نگاتو دوست نداره تولدت پر از نور ، خوش اومدی ستاره اگرچه از راه دور هیچ فایده ای نداره ...
1 آذر 1391

فرهنگ لغات ترنم بانو!!!!!

وقتی بهت میگم ترنمم" ماهی چه کار میکنه "حرکتی شبیه به این نی نی ها را انجام میدی!!!!      عاشق تاب بازی هستی....وقتی برات می خونم تاب تاب عباسی تو هم به دنبالم میگی اَبابا یعنی عباسی.به تاب هم با لهجه خاص خودت میگی تاب( چیزی بین آب و تاب)... عاشق آب بازی هستی و هر جایی آب میبینی دیگه دست از سر ما برنمیداری تا آب بازی کنی...         دستت را میکنی توی دهنت و من را مجبور میکنی ادای تو را در بیارم!!!                          ...
30 آبان 1391

یا حسین شهید!!!!

به محرم كه مي‌رسي، عاشورا را به ياد مي‌آوري و حسين را... در گذر زمان و در گردش مدام ماه، دوباره به ايستگاه محرم رسيده‌ايم. محرم فصل رويش‌ها و ريزش‌هاست. فصل صف‌آرايي تمام خوبي‌ها در مقابل همه‌ زشتي‌ها و پليدي‌ها. باز هم محرم و يك دنيا اشك و عشق و عبرت. باز هم كربلا و سرزميني كه تمام هستي به گردش طواف مي‌كنند و باز هم عاشورا و يك روز به وسعت تمام روزهاي خدا. به محرم كه مي‌رسي عاشورا را به ياد مي‌آوري و حسين را، عباس را، اكبر را، اصغر را، قاسم را و علی اصغر و... زينب را. به محرم كه مي‌رسي عطش را به ياد مي‌آوري و رشادت را و شجاعت را...
27 آبان 1391

تسلیت ایام سوگواری سید الشهدا به ساحت مقدس امام زمان عج !!!

  گریه کن،گریه وخون گریه کن آری که هر آن مرثیه را خلق شنیده است شما دیده ای آن را: و اگر طاقتتان هست کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم، و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود چون تپش موج مصیبات بلند است، به گستردگی ساحل نیل است، و این بحر، طویل است وببخشید که این مخمل خون بر تن تب دار حروف است که این روضه ی مکشوف لهوف است، عطش بر لب عطشان لغات است و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است و ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است.... ولی حیف که ارباب «قتیل العبرات» است، ولی حیف که ارباب«اسیر الکربات» است، ولی حیف هنوز...
27 آبان 1391

بزرگ که می شوی!!!!

  دخترکم!!!! وقتی بزرگ میشی ، دیگه خجالت می کشی به گربه ها سلام کنی و برای پرنده هایی که آوازهای نقره ای می خونند دست تکون بدی.. . وقتی بزرگ میشی ، خجالت می کشی دلت برای جوجه قمری هایی که مادرشون برنگشته شور بزنه. فکر می کنی آبروت میره اگه یه روز مردم - همونهایی که خیلی بزرگ شده اند - دلشوره های قلبت رو ببینند و به تو بخندند... وقتی بزرگ میشی ، دیگه خجالت می کشی پروانه هاي مرده ات رو خاك كني براشون مراسم روضه خوني بگيري و برای پرپر شدن گلت گريه كني. .. وقتی بزرگ میشی، خجالت می کشی به دیگران بگی که صدای قلب انار کوچولو رو میشنوی.... وقتی بزرگ میشی ، دیگه نمی ترسی که نکنه فردا صبح خورشید نیاد ، حتی دل...
25 آبان 1391