......یکی عین من!!!!
این روزها....... انگار دستت را گرفته ای به یک گوشه از آن روزهای من و هی آن را می کشی جلو... .جلوتر... در برابر چشمانم.چیزهایی را یادم می آوری که حالم را خوش می کند. چیزهایی کوچک وساده. این روزها مادرم می گوید: درست مثل بچگی های خودت است...... این روزها مثل آن روزهای من، دوست داری دمپایی های مادر بزرگ را بپوشی، روسری های من را سرت کنی، خودت پله ها را بالا و پایین بروی (حتی اگر شده ساعت 12 شب که خسته وهلاک از مهمانی برمی گردیم) و خودت خانه را جارو کنی.... دوست داری مثل من،مثل خود من لحظات طولانی به شعله های افسونگر آتش خیره شوی، دوست داری کنار باغچه ی خیابان بایستی و گل ها را نوازش کنی،دوست داری دمپا...
نویسنده :
نگارنده:سمیرا
14:57