ترنمترنم، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره

ترنم بانو ، کودک امروز ، بانوی فردا

.......اختصاصی برای مادرم!!!

1393/1/31 15:44
503 بازدید
اشتراک گذاری

و تو را فقط می‎شود برای من و خواهرانم ‘شکیبا’ نامید. برای لحظات صبوری‎ات وقتی بیمار بودیم. وقتی دلت را شکستیم. وقتی غصه داشتیم. وقتی که برای گریه‎هایمان، برای بدعنقی‎های مان فقط تو را داشتیم.

تو را فقط می‎شود ‘حنانه’ نامید برای اطرافیانت که هر روز بیش از دیروز به فکرشان بودی. که هرچه داشتی خواستی که آنها هم داشته باشند. برای مادر عزیزت که تا لحظه‎ی آخرش تمام جان و زندگی ات را برایش گذاشتی.

و تو را فقط می‎توان “لیلا” نامید. برای پدرم. که خستگی‎هایش را هر روز از دوشش برداشتی. که خوبی‎ها و شادی‎هایت را هر روز با او قسمت کردی. که حرف‎هایش را به گوش جان شنیدی حتی اگر برایت گران می‎بود.

مادرم تو همیشه ‘یاس’ بوده‎ای. ‘ریحانه’ بوده‎ای. ‘عطیه’ بوده‎ای برای زندگی مان. تو همیشه نمونه ی کوچکی از “حضرت فاطمه” بوده‎ای با ذکرهای “یا فاطمه‎ی زهرا” که همیشه ورد زبانت است…

مامانی  من روزت مبارک. ببخش که امسال کنارت نیستم تا روی ماهت را از نزدیک ببوسم...


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان مهدا گلی
1 اردیبهشت 93 10:44
سلام مامان ترنم بانو...زیبا بود مثل همیشه... روزتون مبارک..
نگارنده:سمیرا
پاسخ
ممنون عزیزم...روز شما هم مبارک
مامی الی
2 اردیبهشت 93 22:13
سلام دوست خوب داشتم همانژیومو سرچ میکردم به وبلاگ شما رسیدم. راستش گل منم همانژیوم داره.متاسفانه روی چشمشه.هر جا پا میذارم غریبه و آشنا دوست و دشمن اولین سوالشون اینه که چشمش چی شده؟ اینکه از من میپرسن برام دردناکه ولی وقتی فکر میکنم از خودش بپرسن و چه تاثیری روی اعتماد به نفسش میذاره بغض میکنم. راستش دلم خیلی گرفته بود خواستم با شما درد دل کنم.نمیدونم تهران دکتر ببرمش یا نه اینجا چندتا دکتر برم همه گفتن کاریش نداشته باش ولی وقتی بچه ام بتونه تشخیص بده خیلی سخت میشه مخصوصا که با پسر بچه ها در ارتباطه.
نگارنده:سمیرا
پاسخ
عزیزم اصلا جای نگرانی نیست.....براتون توی وبلاگتون کامل توضیح دادم...اینقدر این مسئله برای خودت و نی نی نازت عادی میشه که از یاد آوری نگرانی هات خنده ات میگیره...دکترها به من گفته بودند بعد از دو سالگی میتونی برای درمان اقدام کنی...الان اینقدر این مسئله برای من عادی شده که الان با اینکه بچه ام 2 سال و 7 ماهشه هنوز دکتر نبردمش...ممنون که به ما سر زدی دوست خوبم...
غزال
14 اردیبهشت 93 19:33
سلام خاله جون، روزتون مبارک البته با تاخیر.،... سمیرا کجا بودی ک پیش مامانت نبودی؟
نگارنده:سمیرا
پاسخ
سلام گلم...ممنون....روز خودت هم مبارک...اون دو شب به خاطر مشغله کاری شوهرم نتونستم برم خونه مامانم و با تاخیر رفتم...
مامان ترنم
20 اردیبهشت 93 15:16
چه دختر نازي داري، دوست داشتني و زيبا ، ببوسيدشخوشحال ميشم به ما هم سربزنيد
نگارنده:سمیرا
پاسخ
ممنون مامان ترنم عزیز....لطف دارید..
مامان مهدا گلی
25 اردیبهشت 93 10:50
سلام سمیرا جان خوبید؟؟ یکی دو روزه به وبلاگتون سر میزنم خبری ازتون نیست... بد عادتمون کردین دیگه!! راستش کمی نگران شدم...انشاءالله که همه چیز جفت و جور باشه...
نگارنده:سمیرا
پاسخ
سلام عزیزم...ممنون که به ما سر میزنی..خدارا شکر اوضاع خوبه..فقط کمی سرم شلوغه و وقت کم میارم...چند روزی هست که می خوام وبلاگ را به روز کنم اما فرصت نمیشه...به روی چشم در اولین فرصت عکس های جدید را میزارم..