ترنمترنم، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره

ترنم بانو ، کودک امروز ، بانوی فردا

......به مناسبت هفتمین روز درگذشت عمه عزیزم!!!!!

1392/6/2 3:25
65,696 بازدید
اشتراک گذاری

مـــا داغ فــــراق دیده بودیـــــــــم
افسانه
غــــــــم شنیده بودیــــــــم

اما غـــــــــم تو جانگداز اســـــت
دردیست که قصـه اش دراز
است


7روز از رفتنت گذشت...

ولی ما هنوز باور نکرده ایم رفتنت را...هنوز باور نکرده ایم که دیگر بین ما نیستی..

نمی خواهیم باور کنیم که دیگر در جمع ما نیستی...

می دانم که خودخواهی است...

میدانم که از این دنیا بریده بودی...

میدانم راحت شدی از این همه درد و قرص و بی خوابی...

ولی ای کاش بودی...

 

گریه بر درد فراوان نکنم پس چه کنم؟
ناله از سینه سوزان نکنم پس چه کنم؟

من که اندر ملاء عام نکردم زاری
گریه در این شب پنهان نکنم پس چه کنم؟

من که از داغ عزیزی دلم سوخته است
ناله از این دل سوزان نکنم پس چه کنم؟

من ز بشکستن دل به کسی دم نزدم
گریه بر این گل بی جان نکنم پس چه کنم؟

هرچه دیدم زغم اظهار نکردم به کسی
گریه بر درد فراوان نکنم پس چه کنم؟

 

گفتم به کجا؟ گفت: صدایم کردند
گل بودم و از شاخه جدایم کردند

گفتم که فرشته ها چه کردندت؟ گفت:
روزی خور سفره ی خدایم کردند ...

 

روحت شاد و با فاطمه زهرا محشور باد....

 

تشکر و قدردانی نوشت:

دنیای با او بودن به ما نیاموخت که بی او چه کنیم....
اما وفایش به ما آموخت که محبت های بی منت و بی صدای او را که جاودانه در جان زندگی مان سبز است، فراموش نکنیم.

اما باز هم او بود که این بار با رفتنش همه بستگان، دوستان و آشنایان را به دور هم جمع کرد.

و همه به وسعت قلبهایتان آمدید و در مراسم خاکسپاری، ترحیم و هفتم او شرکت کردید و قلب های مهربانتان را بر روی اندوهمان گشودید.

محبت و صفایتان را ارج می نهیم و نیکوترین دعاهای خود را نثارتان می کنیم و آرزومندیم زنجیر عشق و محبت یاران، هرگز از هم نگسلد.

در مقام شما چه می توانیم بگوییم که اقیانوسی از لطف و رحمت را به رگهای خسته و کوفته مان جریان دادید، با این عمر کوتاه خاکی، قادر به جبران الطاف شما نیستیم، پس دست به دامان ذات کبریایی دراز می کنیم و از درگاهش می خواهیم تا پاسخگوی این همه لطف، از روی عنایت خویش باشد.

 

 

"در زندگی آلامی هست که فقط همدلی می تواند ازشدت آن بکاهد."

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان اهورا
2 شهریور 92 17:00
سلام سمیرا جون.یه چیزی میگم ولی ترو خدا ناراحت نشی ها!!!این پست هارو که میذاری آدم دلش میگیره.آخه این وبلاگ ترنمه...مگه نه؟؟!!!




ناراحت شدی؟؟؟نه دیگه...این فقط یه نظر بودپس ناراحت نشیا




چند تا از عکسای ترنم جونم و بذار ببینیم...




به ما هم که سر نزدی خانم!!!!!!!!!




منتظرتم...

سلام مامان اهورا...نه عزیزم ناراحت نشدم ...به قول خودت این هم نظری است...قبول دارم که هر کسی توی زندگیش اینقدر مشکلات داره و شاید دوست داره اگه زمانی را به تفریحی مثل وبگردی اختصاص میده حداقل توی روحیه اش اثر مثبت داشته باشه...

اما این وبلاگ دلنوشته های یک مادر است برای دخترش در مورد مهم ترین مسائل زندگیشون...توی زندگی غم و شادی در کنار همه...ترنم هم باید این را بدونه...باید بدونه روزهای خوب و بد را در کنار هم داریم....یک روز عروسی...یک روز تولد...یک روز از دست دادن عزیزان..

این وبلاگ برای من خیلی مهمه و در مورد انتخاب عکس و مطالبش وقت زیادی صرف کردم که بهترین ها را برای ترنمم به یادگار بگذارم..پس مطمئن باش هر مطلبی که مینویسم اینقدر توی زندگیم مهم بوده که توی این وبلاگ بنویسم....

عمه ی من برای من خیلی مهم بوده....6ماهی که توی بیمارستان بستری بود شبانه روز به یادش بودم...صبح که از خواب بیدار میشدم اولین کاری که انجام میدادم این بود که زنگ بزنم به مامانم و از حال عمه ام با خبر بشم...الان هم توی این یک هفته ای که از پیشمون رفته وافعا داغون شدم..از دست دادن عمو و مادربزرگ و عمه ام در یک سال خیلی برای من سخت بوده..

ای کاش شما هم وقتی عنوان پست را می خوندید این پست را مطالعه نمی کردید و به سراغ پست های بعدی می رفتید که دلتون نگیره چون من قصدم آزار کسی نبوده و شما هم بگذارید به حساب اینکه این نوشتن و درد دل کردن باعث تسکین روح خسته ی من شده..

ممنون از حضورت در این وبلاگ..

انشاالله به زودی با کلی عکس از ترنم بانو میام..
مامان اهورا
4 شهریور 92 14:46
انشاالله خدا صبرت بده عزیزم.نه من اذیت نشدم که...بیشتر به خاطر خود ترنم گفتم...ولی خوب صحبت شما هم کاملا" بجا و منطقی هست...به هر حال یه نظر بود...
زیر هر کدوم از پست ها نوشته:نظر دهید... این طور نیست؟؟؟!!!
در ضمن وبگردی برا ی افرادی صدق می کنه که بیکار هستن!!!هدف من از سر زدن به وبلاگ بچه ها دوست شدن با تعدادی از مادرا و استفاده از تجربیات اوناست...سلیقه های مختلف،بازیهای متنوع تر،نحوه ی برخورد با مشکلات بچه ها و ...
به هر حال معذرت می خوام از اینکه به وبلاگ شما سر زدم و نظر دادم...


سلام مامان اهورا...احساس میکنم ناراحت شدی خانومی...ممنون که برام نظر گذاشتی...ممنون از این همه توجهت...ممنون از احساس نگرانیت برای ترنم کوچولوی ما...
من از به کار بردن کلمه وبگردی منظور بدی نداشتم و به نظرم وبگردی اصلا کار ادم های بیکار نیست..گاهی ادم به تکنولوژی علاقه داره و توی وبلاگها و سایت های با این موضوعات گشت میزنه و اطلاعاتش را کامل میکنه...گاهی کسی به بچه ها علاقه داره و دنبال وبلاگ های بچه ها است...یکی دنبال شعر و ادبیات...یکی روانشناسی...
به هر حال ممنون که به ما سر میزنی و وقت گرانبهات را به ما اختصاص میدی...برام دعا کن که روزهای غم و غصه توی زندگیم کم بشند...