......به مناسبت هفتمین روز درگذشت عمه عزیزم!!!!!
مـــا داغ فــــراق دیده بودیـــــــــم
افسانه غــــــــم شنیده بودیــــــــم
اما غـــــــــم تو جانگداز اســـــت
دردیست که قصـه اش دراز است
7روز از رفتنت گذشت...
ولی ما هنوز باور نکرده ایم رفتنت را...هنوز باور نکرده ایم که دیگر بین ما نیستی..
نمی خواهیم باور کنیم که دیگر در جمع ما نیستی...
می دانم که خودخواهی است...
میدانم که از این دنیا بریده بودی...
میدانم راحت شدی از این همه درد و قرص و بی خوابی...
ولی ای کاش بودی...
گریه بر درد فراوان نکنم پس چه کنم؟
ناله از سینه سوزان نکنم پس چه کنم؟
من که اندر ملاء عام نکردم زاری
گریه در این شب پنهان نکنم پس چه کنم؟
من که از داغ عزیزی دلم سوخته است
ناله از این دل سوزان نکنم پس چه کنم؟
من ز بشکستن دل به کسی دم نزدم
گریه بر این گل بی جان نکنم پس چه کنم؟
هرچه دیدم زغم اظهار نکردم به کسی
گریه بر درد فراوان نکنم پس چه کنم؟
گفتم به کجا؟ گفت: صدایم کردند
گل بودم و از شاخه جدایم کردند
گفتم که فرشته ها چه کردندت؟ گفت:
روزی خور سفره ی خدایم کردند ...
روحت شاد و با فاطمه زهرا محشور باد....
تشکر و قدردانی نوشت:
دنیای با او بودن به ما نیاموخت که بی او چه کنیم....
اما وفایش به ما آموخت که محبت های بی منت و بی صدای او را که جاودانه در جان زندگی مان سبز است، فراموش نکنیم.
اما باز هم او بود که این بار با رفتنش همه بستگان، دوستان و آشنایان را به دور هم جمع کرد.
و همه به وسعت قلبهایتان آمدید و در مراسم خاکسپاری، ترحیم و هفتم او شرکت کردید و قلب های مهربانتان را بر روی اندوهمان گشودید.
محبت و صفایتان را ارج می نهیم و نیکوترین دعاهای خود را نثارتان می کنیم و آرزومندیم زنجیر عشق و محبت یاران، هرگز از هم نگسلد.
در مقام شما چه می توانیم بگوییم که اقیانوسی از لطف و رحمت را به رگهای خسته و کوفته مان جریان دادید، با این عمر کوتاه خاکی، قادر به جبران الطاف شما نیستیم، پس دست به دامان ذات کبریایی دراز می کنیم و از درگاهش می خواهیم تا پاسخگوی این همه لطف، از روی عنایت خویش باشد.
"در زندگی آلامی هست که فقط همدلی می تواند ازشدت آن بکاهد."