زندگیم با بودنت درست مثل بهشته!!!!!!!!!!!!!
در وصف حس قشنگ مادرانه بسیار گفتند و بسیار گفتیم و بسیار شنیدیم....اما همه اینها نمی تونه بشه قد یک ثانیه بوییدن و یک لحظه لمس کردن موجودی فرشته سان که وجودش به وجودت بسته باشد....میگن تاثیر اولین خاطره ها همیشه ماندگار تره....مخصوصا وقتی طعم شیرینش حسابی به کام آدم نشسته باشه...مثل تاثیر اولین نگاه مستقیم دخملک تو صورتم که عین جادو سحرم کرد...هنوز هم با هر کار تازه اش اشک توی چشمام جمع میشه ....شایدم دل نازک تر شدم از اون روزها...از تاثیر ذوب نگاهش.....از حضور یک موجود بند انگشتی و پری سان که بشه به وسعت قلب و روحت...
زمان چه قدر زود میگذره!!!!این جمله را شاید بارها و بارها از دهان این و اون شنیده باشیم.....و یا به زبون آورده باشیم....ولی مصداق این جمله برای من یک مفهوم خاص دیگه داره....پارسال تقریبا به همین موقع تو یه همچین روزهایی چه قدر در تب و تاب ورود مسافر کوچولومون خیال پردازی می کردیم و تو رویای شیرین اومدنش تک تک وسایل اتاقش را آماده می کردیم....اون روزها که حتی فکرش را هم نمی کردم که به یه چشم بر هم زدنی میاد...
چه قدر زود اومد روزهایی که دردونه قشنگم تمام وسایل اتاقش را به دقت نگاه میکنه و تمام تلاشش را میکنه برای به دست آوردنشون...
چه قدر زود اومد روزهایی که ماه مهربونم با خنده هامون خندیده و با ناراحتی و اخممون نگران و ناراحت شده....