ترنمترنم، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره

ترنم بانو ، کودک امروز ، بانوی فردا

.......ترنم بانو در روز معلم!!!!

ترنم و تل پروانه ای که با کاغذ رنگی و مقوا درست کردیم: و این هم کاردستی هایی که به کمک ترنم  به مناسبت روز معلم برای مربی مهدکودک ترنم درست کردیم: پاکت کارت پستال: کارت پستال  با عکس ترنم که البته بعدا عکس مربی مهد را از مدیر مهدکودک گرفتیم و گوشه کارت چسبوندیم: پشت کارت  : داخل کارت : و شاخه گل هایی که ترنم برای مسئولین مهدکودک برد و به تک تک اونها گفت : روزتون مبارک پی نوشت : چون روز معلم جمعه بود  و من میدونستم ترنم شنبه به مهد نمیره روز چهارشنبه هدایا را به مهد برد و حسابی خاله مهدکودک را غافلگیر کرد...
3 خرداد 1393

...ترنم بانو در یک روز بهاری در دانشگاه اصفهان!!!!

ترنم در کنار استخر دانشگاه: ترنم در حال غذادادن به اردک ها: (این اردک ها هیچ وقت گرسنه نمیمونند و دختر گلی مسئولیت سیرکردنشون را به عهده گرفته) ترنم و فرار از دوربین عکاسی: ترنم در حال بشکن زدن در دو حالت مختلف : ترنم سوار بر تنه ی درخت یا به تعبیر خودش آقا شیرٍ !!! ...
26 ارديبهشت 1393

.......ادامه عکس های تعطیلات نوروز 1393!!!!

ترنم بانو در کنار المان های نوروزی : ترنم بانو در کاخ نیاوران : و این هم دختر گلی که اصلا راضی نمیشه ازش عکس بگیریم: ترنم در حال گریه کردن:(از دعوای گربه ها ترسید) ترنم بانو و دخترعمو باران و محمدرضا : ترنم بانو در حال بشکن زدن :(از قبل از عید ،  عاشق حاجی فیروز و بشکن زدنش شد و اینقدر تمرین کرد تا بالاخره یاد گرفت بشکن بزنه) و باز هم ترنم و بشکن زدن : ترنم و باران: ترنم بانو در دماوند: ...
26 ارديبهشت 1393

.......اختصاصی برای مادرم!!!

و تو را فقط می‎شود برای من و خواهرانم ‘شکیبا’ نامید. برای لحظات صبوری‎ات وقتی بیمار بودیم. وقتی دلت را شکستیم. وقتی غصه داشتیم. وقتی که برای گریه‎هایمان، برای بدعنقی‎های مان فقط تو را داشتیم. تو را فقط می‎شود ‘حنانه’ نامید برای اطرافیانت که هر روز بیش از دیروز به فکرشان بودی. که هرچه داشتی خواستی که آنها هم داشته باشند. برای مادر عزیزت که تا لحظه‎ی آخرش تمام جان و زندگی ات را برایش گذاشتی. و تو را فقط می‎توان “لیلا” نامید. برای پدرم. که خستگی‎هایش را هر روز از دوشش برداشتی. که خوبی‎ها و شادی‎هایت را هر روز با او قسمت کردی. که حرف‎هایش را به گو...
31 فروردين 1393

.........روز مادر مبارک!!!

دخترانه ای برای مــــــــــادرم : مـــــــــادر خوبــــــــــــم :   به تو سلام می کنم، تا خانه ی عروجم با دعای تو بنا شود .........   و دلم در آسمان آبی مهرت رها شود .............   روزت خجسته، لبانت پر ز خنده و دلت شاداب و سرزنده باد . . . وقتی چشم به جهان گشودم، قلب کوچکم مهربانی لبخند و نگاهت را که پر از صداقت و بی ریایی بود احساس کرد. دیدم زمانی را که با لبخندم لبخند زیبائی بر چهره ی خسته ات نشست و دنیایت سبز شد و با گریه ام دلت لرزید و طوفانی گشت. از همان لحظه فهمیدم که تنها در کنار این نگاه پرمهر و محبت است که احساس آرامش و خوشبختی خواهم کرد.   جوانی هایت را با بچگی هایم پیر ک...
31 فروردين 1393

...آغاز دفتر 1393 !!!!!

مثل لحظه ای که باغ, در ترنم ترانه شکوفا میشود.... روزگارتان بهـار.. لحظه هایتان پر از شکوفـه باد.... تنگ بلورین زندگی تان... مالامال قطره های شبنم عشق و ایثار ...   ترنمم!! بهار را به تو تبریک نمی گویم. تو را به بهار تبریک میگویم که تو از هر بهار ارزنده تری.   طراوت بهار را لبخند زیبای گل معنا می بخشد پس بخند تا زمستان من بهاری شود..   پی نوشت:عکس های نوروز ادامه دارد....طبق معمول در حال حاضر به عکس ها دسترسی ندارم.. ...
17 فروردين 1393

....پایان دفتر 1392!!!

سال نومی شود.زمین نفسی دوباره می کشد.برگ ها به رنگ در می آیند و گل ها لبخند می زنند و پرنده های خسته بر می گردند و دراین رویش سبز دوباره...من...تو...ما... کجا ایستاده ایم.سهم ما چیست؟..نقش ما چیست؟...پیوند ما در دوباره شدن با کیست؟... زمین سلامت می کنیم و ابرها درودتان باد....   سال نومبارک... خداوندا!!!!!! دل مردمان این سرزمین را چنان در جویبار زلال رحمتت شستشو ده که هر کجا تردیدی هست ایمان هر کجا زخمی هست مرهم هر کجا نومیدی هست امید و هر کجا نفرتی هست عشق جای آنرا فرا گیرد، آمین . . . و اسفند نیز به پایان رسید...و وقت کوچ کردن به فروردین رسید..وقت بخشیدن و صاف کردن دل...پس...
17 فروردين 1393

.....خداحافظ زمستان!!!!

خدا نگهدار ای مظلوم ترین فصل ها ما را ببخش سرمایت را دیدیم پاکی و سپیدی ات را نه دلگیری می دانم یک رنگی ات را ارج ننهادیم و غرق چند رنگی بهار شدیم... ما انسانها همینیم..... یک رنگها را دوست نداریم..... مبهوت و غرق رنگها ی پر ریا می شویم....... ما راببخش ...... ندانستیم آب رنگ، نقاشی بهار را از قطرات برف و باران تو توان کشیدن دارد ما راببخش عطر گل  یخ را که عطر آگین وجود توست فراموش کردیم خدا نگه دار فصل تنهای من می دانم سال دیگر می آیی بعد از اشک ریزان پاییز به پیشواز نه عیدی داری و نه عیدانه ای ما را ببخش که ندانستیم اگر هیزمی روشن می کند گرمایی را در خانه مان این گرما مدیون حضور توست آدم برفی مهربان ب...
17 فروردين 1393