........میلاد امام رضا مبارک!!!!!!!!!!
هشتمین دردانه زهرا سلام...
آقاجان سلامتان می گویم...
همان سلام خاصه ی شرمگین آهسته را...
که تنها مخصوص کرامات مقام شامخ شماست....در حد وسعم...اندازه ی کَرَمم...
همان کم ، اندکی که کنار کَرَمِتان بیتوته کند...با بزرگی همیشگیتان که عجین شود...همان کم کمم....حجم میگیرد.....بزرگ می شود.....
سلامم معنا می یابد....پر از سلامتی می شود...
و سلام راه دورم از فرسنگ ها فاصله می آید....از کلی انتظار...اما امیدوار....با روانی شاد....و دلی که به واسطه شما ...برای میلاد مبارکتان..غزل خوان می کوبد...
سلامم که می رسد به حوالی گنبد نورتان....به رسم ادب هفت باری طواف می کند...به قصد قربتی همیشگی...و می شود سلامی متبرک به علیک شما...علیک بزرگوارتان...
هشتمین دردانه زهرا.....اینجا که زمین باشد من خواسته و ناخواسته زمینی می شوم..می شوم فرزند خَلَف حضرتی که بهشت پروردگارش را به قیمت بی چیز میوه ی ممنوعه فروخت....این ها را گفتم به امید اینکه هوای این زمینی خَلَف را داشته باشید.....برایش دعا کنید...تا قدر اندازه ی خلیفه بودنش را بداند و در راهتان که راه اولیای خداست گام بردارد...
دعا کنید آنقدری ایمان داشته باشد که شیطان به آسانی در تار و پود نخ نمای توکلش رخنه نکند...آنقدر بزرگ باشم که باعث شرمتان نشوم..
عیدی که آمده خیلی بزرگ است...
رنگ آسمان همین را می گوید...
ماه شبش همین را تایید می کند...
و خورشید تابانش گواه صادق همان است...
و ما به لطف کرمتان به دنبال عیدانه آمده ایم..
اقا جانم میلادتان مبارک...
ممنون که هوایمان را با همه سر به هواییمان دارید....
از اردیبهشت ماه چند بار قصد سفر به مشهد کردیم و هر بار بنا به دلایلی کنسل شد و ترنم که تا به حال مشهد نرفته بود مدام میگفت بریم "ایمام رضا ". و بالاخره صدای دختر گلی به آسمان ها رسید و در تیرماه امام رضا ما را طلبید...
این هم عکس ترنم بانو در اردیبهشت ماه در گلخانه دایی ، کنار پوستری از حرم امام رضا..ترنم این عکس را که توی گلخونه دید خیلی خوشحال شد و مدام من را صدا میزد و میگفت مامان بیا ایمام رضا...
و این هم عکس های ترنم بانو در حرم امام رضا:
میدانم حکمتی بود در نرفتنمان تا آن روز....اما دلم گرفته بود...دلم پنجره فولاد میخواست..چشمم به ضریح که افتاد دلم لرزید...مدام اسم مرور می کردم...مدام دعا میکردم حال خوشم نصیب همه ی آنهایی شود که به یادشانم و همه ی آنهایی که التماس دعا گفتند و من فراموش کردم...حال عجیبی است وقتی اینقدر نزدیکی...اینقدر نزدیک که در تصورت اگر دستت را دراز کنی می رسد به ضریح اما به خودت که می آیی می بینی دستت کجا و دلت کجا...زبانم لال بود از همه آنچه می خواستم...
بعضی آدم ها نظر کرده اند....بعضی ها هر کار کنی یک جایی در فکر و ذهنت می نشینند که جایی شبیه حرم نمی توانی لحظه ای از جلو چشمت دورشان کنی و اسمشان را نیاوری...خوش به حالشان...
پی نوشت:
الان 3 سال است که میلاد امام رضا و دهه کرامت برای من رنگ دیگری گرفته...قرار بود ترنم گلی 17 مهر سال 90 روز تولد امام رضا به دنیا بیاد که 10 روز زودتر ، روز تولد حضرت معصومه به دنیا اومد و 10 روزگی ترنم مصادف شد با میلاد آقا امام رضا و ما اون روز گوسفندی برای ترنم عقیقه کردیم....یادش بخیر...