........شش ماهه ی عاشق!!!!!
سلام ای سرباز كوچك عاشورا!
ای بزرگترین سند مظلوميّت پدر!
سلام ای سنگین ترین وزنه تاریخ شهادت!
ای سورهي كوچك قرآن كربلا !
تو را نمیتوان گفت مگر با بغضی غيور كه حنجره را می فشرد و سوزی غريب كه شعلهورمان می سازد ....
پدر قنوت گرفته ترا برای خدا... .
سنگ هم كه باشي براي گريستن مي تواني بهانه داشته باشي ....
گوش كن! اين صدا صداي بيقراري رودخانه است....
ای مظلوم! ای پسر مظلوم! قرنهاست كه قرار قلبها را بردهای و جگرها را گداخته ای....
پدر قنوت گرفته ترا برای خدا... .
وشیاطین تاب دیدن هیچ صحنه ی عبادتی را ندارند...
واین گرمی امضاي رنگین توست بر صحيفهي كربلا...
که هنوز جاری است گاه و بیگاه از گلوی شيرخوارگان و کودکان، در بمبارانها و حملات یزیدیان زمان....
او، بیش از سهم کوچک خویش، لبیک گوی «هل من ناصر» پدر شد.
و زندگی یعنی فقط شش ماه تنفس در هوای ولایت حسین ...
و ای کاش تمام عمرم به اندازه شش ماه عشق کودکانه تو عاشقانه بود!
نه، دیگر رمق نوشتن از علی اصغر نیست.