ترنمترنم، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

ترنم بانو ، کودک امروز ، بانوی فردا

........ایستگاه شماره یک: تقلید!!!!

1392/3/29 16:14
437 بازدید
اشتراک گذاری

تحسین کنید ، ولی حسادت نکنید ؛دنبال کنید ، ولی تقلید نکنید...

بنایی پشت بام خانه ی ملا را کاه گل می کرد. چون کارش تمام شد ، خواست پایین بیاید ، راه نبود ، گفت :” چه کنم تا راحت پایین بیایم؟”ملا گفت : ” طناب بالا می اندازم . دور کمرت ببند تا تو را پایین بکشیم.”چون طناب به دور کمر بنا محکم شد ، ملا و چند نفر از دوستانش او را کشیدند و بنای نگون بخت از بام پرت شد و در دم جان سپرد.مردم ملا را سرزنش کردند که این چه نوع پایین آوردن بود؟!گفت:” پدرم همیشه دیگران را این طور از چاه بیرون می آورد. طناب به کمرشان می بست و آنها را می کشید ، این مرد لابد اجلش رسیده بود ، و الا نمی مرد.

داستانی در باره ی چارلی چاپلین ، نابغه ی سینمای کمدی وجود دارد …. روزی اعلام کردند هرکس نقش ” چارلی چاپلین ” را بهتر بازی کند به او جایزه ای تعلق می گیرد. اتفاقا خود چارلی هم در این مسابقه ی مهم شرکت کرد و سوم شد.

در تقلید از دیگران و شبیه شدن به دیگران بهتر از خود آنها ظاهر می شویم.عدم اعتماد به نفس باعث می شود راه تقلید کورکورانه از مرام دیگران را در پیش بگیریم. کسی این گونه می اندیشد که برای خود احترام قائل نیست وگرنه انسانی که برای خود ارزش قائل است اجازه نمی دهد تا از شیوه و رفتار دیگران تقلید کند و مضحکه ی این و آن شود.

اگر تقلید کنی به وجود اصیل خویش خیانت کرده ای. اگر تقلید کنی دیگر وجود خودت نیستی، دیگر روح خودت نیستی، دیگر خودت نیستی. آن چه تقلید می کنی مهم نیست، مهم این است که تقلید کردن یعنی کشتن روح و روان خودت.

تقلید یعنی آتش زدن بر مخلوق خدا. خداوند تو را آفریده که خودت باشی، اگر قرار بود دیگری باشی چه لزومی برای آفرینش تو بود!؟

تقلید یعنی شبیه سازی، یعنی نمایش دادن کسی دیگر، یعنی تنها یک بازیگر بودن. یعنی یک چهره نقاشی شده، یک نقاب، تقلید یعنی تکرار زندگی خود و دیگران، و این تکرار چه خواب آلود است!

کمتر کسی به شما می گوید خودتان باشید، همه به شما نمونه می دهند: "مانند آن باش" گویی که تمام هدف خداوند از خلق شما تکرار زندگی دیگران است و نه زندگی خود. گویی که خداوند به شما زندگی دست اولی نداده و زندگی دست دوم دارید.

 این بی احترامی به خود و بی احترامی به خداوند نیز هست.

خداوند به هر کدام از ما یک زندگی داده و زندگی من مال این و آن نیست و من باید خودم زندگیم را خلق بکنم نه دیگری. برده و مقلد نباش.با تقلید از دیگری، حتی اگر پیروز شوی، در درون خالی خواهی ماند و پوشالی، افسوس!

با تقلید از دیگری هر کاری که انجام دهی در جایی و به نوعی نکته را از دست می دهی.تو در یک مرحله دچار خطا خواهی شد.

هیچ اشکالی ندارد از یک آموزگار- از یک روحانی کمک طلبید. روحانی در آن جا می تواند راه را برای تو باز کند و تو را از خطرات راه آشنا سازد.

تو آنقدر اصالت داری که زندگی خودت را زندگی کنی. و نه زندگی دیگری را.این هدیه عظیم الهی است.

هر وقت خودت را شناحتی تقلید محو می شود.

خلاقیت پس از خودشناسی رخ می دهد.

 

پی نوشت:از این به بعد در این وبلاگ مطالبی با عنوان ایستگاه خواهیم داشت...شاید کمی به خودمان بیاییم...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

آلا
30 خرداد 92 1:29
سلام سمیرا جون من آلا مادر یک دخترکوچولوی ۱۰ ماهم که همیشه از متن هات لذت بردم.
از عکسایی که از ترنم جون کنار زاینده رود گذاشته بودید حس کردم که باید همشهری باشیم.
دلم میخاست بیشتر باهم آشنا بشیم



سلام آلا جون....خدا دختر گلت را برات نگه داره...ممنون عزیزم لطف داری...
بله عزیزم من ساکن اصفهانم..متاسفانه هیچ ادرس وبلاگ یا ایمیلی برام نزاشتی..
محبوبه مامان ترنم
30 خرداد 92 12:11
خیلی عالیه این ایده تون. ایشااله که ایستگاههاتون باعث بشه گاهی بیشتر به خودمون و کارهامون فکر کنیم.
اولیش که عالی بود... ممنون


ممنون محبوبه جان...
آلا
30 خرداد 92 13:56
راستش من فکر کردم که نویسنده ای شاعری چیزی هستی که به این قشنگی برای ترنم خانوم خاطراتش رو ثبت میکنی
وبلاگ ترنم رو به خواهر شوهرمم نشون دادم
اونم خیلی خوشش اومد
با هم تصمیم گرفتیم که با شما و ترنم جان دوست بشیم
البته اگر قابل بدونید
من متولد ۶۸ هستم
فکر کنم شما متولد ۶۷ باشی
این ایمیل که گذاشتم مال الناز خواهر شوهرمه
اگه دوس داشتی بهم ایمیل بزن تا بیشتر با هم اشنا بشیم

آلا جان چرا به جمع دوستان نی نی وبلاگی نمیپیوندی و برای کوچولوت وبلاگ درست نمیکنی؟ما دوستان زیادی داریم و مدام به کلبه های مجازی همدیگه سر میزنیم و از حال هم با خبر میشیم...خوشحال میشیم به جمع ما بپیوندی...
ممنون از لطف شما و الناز خانم..
راستی من متولد 66 هستم...
آلا
30 خرداد 92 19:34
قبلنا وبلاگای مختلف دیگه ای داشتم و ذوق و شوق وبلاگ نویسی هم
ولی این ذوق و شوق کم کم فروکش کرد
راستش من مخالف ثبت خاطرات بچه ها توی اینترنت هستم
به نظرم جای امنی واسه ی ثبت خاطرات نیستش
به قول خودمون روش ننوشته!
به عنوان مثال یه نفر که از سال ۸۹ وبلاگ راه انداخته خیلی از عکسای مطالب همون سال ۸۹ دیگه قابل روئیت نیستن
حالا چطور میخاد این وب رو تا بیست سال دیگه واسه بچش نگه داره؟؟ اگه پرید چی؟ اگه هک شد چی؟ مردم آزار کم وجود نداره
من ترجیح میدم خاطرات دخترم رو توی یک فایل ورد ذخیره کنم و بعد به پی دی اف تبدیلش کنم
این طوری به نظرم امن تر میاد.

من اکثرن به عنوان خواننده ی خاموش به وبلاگای مختلف سر میزنم اما راستش زیاد به دلم نمیشینن
فقط وبلاگ شما خیلی خیلی به دلم نشست
و متوجه شدم مثل این که همشهری هم هستیم.
گفتم چقدر خوب میشد اگه میتونستیم با هم آشنا بشیم.

قبول دارم که اعتماد کردن در دنیای مجازی کار زیاد قابل قبولی نیست ولی ماهم ازوناش نیستیم.

حالا اگه دوس داشتی به ایمیلی که فرستادم ایمیل بزن


سلام آلا جان...کلا به دنیای مجازی نمیشه اعتماد کرد..آدم های بی وجدان و فرصت طلب زیادند..ادم هایی هستند که حتی به فایل ورد دلنوشته های شخصی هم رحم نمیکنند و اون را هک میکنند.پسورد ایمیل و وبلاگ که دیگه سهله...