.......گر کند مهدی زهرا نظری نوروز است!!!!
بهار از راه ميرسد، مست و خرامان، فصل رستاخير طبيعت، خورشيد رخشان ميشود، دشتها از ابرهاي پرباران سيراب ميشود، گلها به طنازي بهار ميپردازند و درختان با نوازش باد به رقص شيدايي ميروند، برگهاي تازه به سماع پروردگار، خود را در باد بهاري رها ميكنند، پرندگان غزل عشق ميخوانند، پر پروازشان از براي بهار دلكش گشوده ميشود، از سرماي زمستان ديگر اثري نيست، اكنون زمان نغمهخواني و طرب است.
شوري مستانه در عالم هستي فتاده، مستانه به لطيف عالم سلام ميدهند و سر بر آستان جانان او مينهند، انتظاري به سر رسيده است، انتظاري شيرين، انتظاري كه به گرماي جانبخش خورشيد وصل ميشود و غوغايي روحاني در هستي در ميگيرد.
در اين هلهله طبيعت ، در اين شيدايي جانهاي عاشق، در اين شور شيدايي، در اين هماورد روح و جان عشاق ، آن آرزوي آرزو را طلب كنيم، نوروز را با مهر مهدي زهرا درهم آميزيم.
آن ابر خوشباران را از آفريدگار هستي بخواهيم ، هم او كه با يادش جانها تازه ميشود و غمها از دل ميرود . اگر بيايد چه خواهد شد.
خود را در روز نو، مست و پريشانش كنيم، در آن سحرگاه نوروز خود را مهياي پذيراي آن نازنين دلبر هستي سازيم ، غسل زيارتش كنيم و عطر و مشك در خانه بپاشيم.
شاخه گل نرگسي را به عشق او در ميان هفت سين بگذاريم. سال را با عشق او آغاز كنيم كه هستي بر سرانگشت آن سرو خضرا به اذن پروردگار است.
خشنودش سازيم كه خشنودي آن نازنين، خشنودي آن يكتاي بيهمتاست ، به آرزوي آمدنش پرده از ديدگان برداريم و بهار را به عشق قائم آل محمد(عج) در آغوش گيريم.
دعا كنيم ، تمنا كنيم، التماس كنيم تا آن دردانه خالق هستي بيايد و خشنودي و سرور و شادي را با خود بياورد . آن طرب الهي را ، آن مستي جانانه را.
رخصت اندك است و عمر كوتاه ؛ و آنگاه آن ابر خوشباران كه ببارد، حيران ميشوي و بيدر د، سيراب ميشوي ، غوغايي در دلت مياندازد آن بحر مينا ؛ دلت را آسماني كن تا بوي بهشت به مشامت آيد.