ترنمترنم، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره

ترنم بانو ، کودک امروز ، بانوی فردا

حس مالکیت!!!

1391/11/24 15:21
428 بازدید
اشتراک گذاری
چقدر این احساس مالکیت، زود سر و کله اش پیدا شد در وجود ِ کوچک ِ بی اشتباهت !

 من هلاک ِ این مال ِ تو ها هستم !

 

اینقدر لذت دارد که دستت را به سینه ات بزنی و بگویی : 

مال ِ من ، مال ِ نَنُم(مال ترنم) ،  نی نی ِ من ، تتاب ِ من(کتاب من)،

تخت ِ من ، تَتوی ِ من( پتوی من) ،  بابایی ام ، مامانی ام، .....

 

تمام این مال ِ تو ها را بیخیال شوی ، مامانِ ترنم  بودن لذتش بی انتهاست .

وقتی اطرافیان با شیطنتی درست به موازات شیطنت های تو !!! میگویند مامانه منه !

 

و تو قشنگترین و بی مثال ترین عشق هستی ام ، به سرعت خودت را به من میرسانی و حلقه دستانت را باز میکنی و خودت را محکم به آغوشم میچسبانی !

 

و با نگاهی پیروزمندانه رو به او میگویی : مامان ِ منه ، مامان ِ نَنُم !!!

دیگر چه میخواهم از سهم خوشبختی ِ این دنیا ؟؟؟؟؟

خدایا ، گاهی آنقدر احساس خوشبختی روانه دل آدم میکنی که گذر زمانت برایش میشود بدبختی ِ بزرگ!

خدایا خوشحالم که  در همین نزدیکی هستی ، گرمای دستانت را حس میکنم ، و دلم گرم تر میشود !

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

رومینا
24 بهمن 91 19:39
خدای ِ همین حوالی... خدای ِ خوب ِ همه ی ما،
حفظ کن حال ِ خوب ِ این وبلاگ نویس ِ مهربان را و وجودش را برای ما...


ممنون رومینا جان
mahdieh
24 بهمن 91 20:17
zibatarin ha va behtarin ha ra arezo mikonam barayetan



ممنون مهدیه جان.نظر خصوصیت را خوندم.خدا پسر نازت را حفظ کنه.خوشحالم از اینکه نوشتی 7 ماهه مدام وبلاگ ترنم را دنبال میکنی وحتی مطالب ارشیو را هم خوندی....ممنون که موقع زایمانت به یاد من و ترنم بودی...ممنون از دعاهای قشنگت وممنون از اینکه برام نظر گذاشتی.همچنان منتظر حضور سبزت در این وبلاگ هستیم.....


مامان یلدا و سروش
25 بهمن 91 2:16
خدا حفظت کنه خانوم خوشکله رو. ماشاالله به این گل دختری که این همه کلامات رو میگه


ممنون عزیزم ازاینکه به ما سر زدی...
مامان نی نی ناز
25 بهمن 91 11:57
بوسسسسسسسسسسس برای دخمل طلا و مامان باذوقش


ممنون مامان نی نی ناز....
فاطمه
25 بهمن 91 12:57
سلام
خوبی مامان ترنم ؟ترنم چطوره؟
ماشاالله چقد بزرگ شده این دختر نازنازی


ممنون فاطمه جان...خوبیم شکر خدا....
مامان بنیتا
1 اسفند 91 2:02
سلام عزیزم..چه دختر نازی داری ماشالا
خیلی وبلاگ قشنگی براش درست کردی و همین طور خیلی زیبا می نویسی
من دوست دارم باهم تبادل لینک کنیم اگه موافق بودی بهم خبر بده


سلام عزیزم...لطف دارید...لینکتون کردم...
عکس نی نی خودتو پیدا کن
2 اسفند 91 15:43
لطفا به وبلاگم سربزنید
فاطمه
2 اسفند 91 20:23
سلام عزیزم خیلی وقته تازه آپ نکردید



سلام فاطمه جان...شرمنده عزیزم....یک هفته ای هست که کسالت دارم....بهتر بشم میام سراغ وبلاگ دختری...
نیلوفر
3 اسفند 91 3:03
___████__████_███
__███____████__███
__███_███___██__██
__███__███████___███
___███_████████_████
███_██_███████__████
_███_____████__████
__██████_____█████
___███████__█████
______████ _██
______________██
_______________█
_████_________█
__█████_______█
___████________█
____█████______█
_________█______█
_____███_█_█__█
____█████__█_█
___██████___█_____█████
____████____█___███_█████
_____██____█__██____██████
______█___█_██_______████
_________███__________██
_________██____________█
_________█
________█
________█
_______█


ممنون نیلوفر جان ..
فاطمه
4 اسفند 91 13:26
سلام
سلام خدابدنده
ایشالله که زود زود خوب میشید
و باانرژی برمیگردید


ممنون فاطمه جان..
مامان نی نی ناز
5 اسفند 91 0:31
بهترینها رو براتون از خدا می خوام.


ممنون عزیزم...لطف کردید به ما سر زدید...
فرشته
6 اسفند 91 21:57
سلام مامان خوب من یه سوال ازتون داشتم که از روی کنجکاوی نیست بلکه منم این مشکل رو دارم اینکه من رو دست دخترتون متوجه یه قرمزی شدم از اینا دختر منم پشتساق دستش داره به شما دکتر چی گفته به من گفته فقط لیزر.


سلام فرشته جان...اسم این قرمزی روی دست دخترم همانژیوم است...دکتر گفته به مرور از بین میره...نسبت به اون اول الان خیلی کمتر شده...بدو تولد کاملا یک تکه قرمز بود.تجمع رگ های خونی در این قسمت زیاده....محدوده درگیر تغییری نکرده ولی کمرنگ تر شده و قسمت هایی از بین رفته...البته تا دو سالگی نباید درمان کرد...دکتر گفت تا دو سالگی صبر کن و هیچ درمانی را شروع نکن...باقی مانده را با دارو و لیزر از بین میبریم...چون معتقد بود چیزی که خود به خود از بین میره نباید با دارو و لیزر از بین برد...اصلا نگران و ناراحت نباش...من شما و دخترت را نمیشناسم...اما در مورد دخترم این را میدونم که خدا خیلی دوستمون داشته که دست دخترم این جوره...چون وقتی نسبت به همسن و سالانش مقایسه میکنم میبینم چیزهایی داره که بقیه ندارند....نمیدونم منظورم را میفهمی یا نه..دست دخترم بهونه ای شده که یک سری از ادمها و بدخواهانش با اون مشغول بشند و داشته های دخترم را نبینند و من برای این روزی هزار بار خدا را شکر میکنم...و معتقدم که این حکمت خدا بوده...وسیله ای برای امتحان من و اطرافیان..کاش ادرس وبلاگت را گذاشته بودی تا بیشتر برات توضیح میدادم...نمیدونم دخترت چند ساله است.از من به شما به عنوان یک خواهر نصیحت....این چیزی نیست که به خاطرش خودت را ناراحت کنی..اجازه نده ادمهای مریض با حرفها و رفتارشون ازارت بدند ...اعتماد به نفس را در خودت و دخترت تقویت کن...سوالی داشتی در خدمتم..فقط این را بدون که این مسئله خیلی برای من عادی شده و کوچک ترین مشکلی در دست ترنم نمیبینم و از اینکه میبینم در اطرافش ادم های کوچیک و بزرگ چشم به کارهای ترنم دوختند و از اون تقلید میکنند و بچه هاشون را تشویق میکنند به انجام کارهایی که اون انجام میده احساس غرور میکنم و خدا را هزار بار شکر میگویم...


مامان کوثری
8 اسفند 91 19:13
سلام عزیزم اگر دنبال یه تقویم خوشگل واسه کودک عزیزتون میگردید یه سر به وبم بزنید امیدوارم از طرح های من خوشتون بیاد تنوع طرح ها زیاد هست به دیدنش می ارزه http://temparti.blogfa.com/