خواب شیرین صبحگاهی در آغاز صد و یکمین روز زندگی...
لالایی (١)
لا لا لا لا گل لاله ببین مامانی خوشحاله
میخونه سوره قران میخونه هی دعا مامان
لا لا لا لا گل پیچک بخواب ای کودک کوچک
همه میگند میاد آقا امام مهربون ما
لا لا لا لا لالایی میشه دنیای ما عالی
پر لبخند و خوشحالی گل ریحان و نعنایی
لا لا لا لا گل شبنم به یاد مکه و زمزم
لا لا لا لا گل آلو به یاد ضامن آهو
لالایی (٢)
مدينه بود و غوغا بود، اسيرِ ديوِ سرما بود........محمد سر زد از مکه، که او خورشيدِ دلها بود
لا لا خورشيدِ من لا لا، گلِ اميدِ من لا لا
خديجه همسرِ او بود، زني خندان و خوشخو بود.......برای شادی و غمها، خديجه يارِ نيکو بود
لا لا لا شاديم لا لا، غمم آزاديم لا لا
خدا يک دخترِ زيبا، به آنها داد لا لا لا..............به اسمِ فاطمه زهرا، اميدِ مادر و بابا
لا لا لا کودکم لا لا، قشنگ و کوچکم لا لا
علی دامادِ پيغمبر، براي فاطمه همسر.........براي دخترِ خورشيد، علی از هر کسی بهتر
چراغِ خانهام لا لا، گلِ گلدانِ من لا لا
علی شيرِ خدا لا لا، علي مشکل گشا لا لا.......شبِ تاريک نان میبرد، برای بچهها لا لا
لا لا مشکل گشای من، گل باغِ خدای من
حسن فرزند آنها بود، حسن مانندِ بابا بود.....شهيدِ زخم دشمن شد، حسن يک کوه تنها بود
لا لا کوه بلند من، تو شيرينتر ز قند من
علی فرزند ديگر داشت، جوانی کوه پيکر داشت...هميشه حضرت عباس، به لب نامِ برادر داشت
لا لا نازک بدن لا لا، عصایِ دستِ من لا لا
گلِ پرپر حسينم کو، گلِ سرخ و گل شببو.....کنار رود و لب تشنه، تمامِ غنچههای او
لا لا لا غنچهام لا لا، لا لا لا لا گلِ تنها
حسين و اکبرم لا لا، علی اصغرم لا لا........کجايی عمه جان زينب؟! سکينه دخترم لا لا
لا لا لا لا گل لاله، نکن گريه، نکن ناله
شبی سرد است و مهتابی، چرا گريان و بیتابی......برايت قصه هم گفتم، چرا امشب نمیخوابی
لا لا لا جان من لا لا، گل باران من لا لا