ترنمترنم، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره

ترنم بانو ، کودک امروز ، بانوی فردا

.....خوشبختی یعنی داشتن تو !!!!!!!

1392/8/30 1:08
1,531 بازدید
اشتراک گذاری

این روزها ، من ، تمام وقت در اختیارت هستم و برای اینکه تنهایی هایم را پر میکنی به تو مدیونم...

البته باید بگویم گاهی وقت ِ پرسش های با منظور ِ دگران ، که میپرسند چه میکنی ؟ ته دلم بغضی گذرا مینشیند که هیچ را جواب دهم ، اما پس از لحظه ای گذرا یادم به تمام مسئولیت های این دو ساله ام که می افتد ، لبخند ِ غرورآمیزی گوشه لبانم مینشیند !

همسر مهربانم ، 

همان که این چند سال ، عشق و محبت و معرفت را بر من تمام کرد ،

همان که سایه به سایه حمایتم کرده و میکند ،

همان که تمام حرمت نفس دنیا را یک جا به کام تشنه ام سرازیر میکند،

همان که به من میگوید ما هستیم چون تو هستی ، زنده ایم به بودنت ، حرف زدنت ، خندیدنت ،

اوست که مرا پُر میکند از انرژی های قشنگ دوست داشتنی !

اوست که به من فهمانده مادری کردن ، حتی به تنهایی ، بزرگترین و مقدس ترین و با ابهت ترین شغل دنیاست !

اوست که به من آموخت وقتی تمام خانم های به ظاهر مشغول، پرسش منظوردارشان را میپرسند که چه میکنی ، بی مکث سرم را بالا بگیرم و به چشمانشان خیره شوم و بگویم :

در حال حاضر مادرم !

درس نمیخوانم ، سر کار نمیروم ، به کلاس های هنری مورد علاقه ام اولویت نمیبخشم ، آرایشم تمیز و شسته  رفته نیست ، لباس هایم از ست خارج شده ، کیف هایم بزرگ است ، کفش هایم راحت است و بی پاشنه ، رستوران های انتخابی ام محدود شده. در تمام طول روز فکرم درگیر سوپ ِ خوشمزه ای است که قرار است  نهار ِ ظهر دخترم را بسازد !

و در تمام این شلوغی ها ، من فقط مادرم ، فقط مادر !

و روزی میرسد که دلم برای تمام این مسئولیت های موقتی تنگ خواهد شد ، برای تمام ِ این روزها ، لحظه ها .

این را میدانم !

و روزی میرسد که دخترم همین عشق ها را نثار دخترش خواهد کرد ، همانگونه که مادرم به من هدیه داد !و همیشه به این می بالیدم که مادرم خانه دار است....مادرم شاغل نیست....مادرم همیشه در کنارم است....

دختر ِ عزیز تر از جانم ، از اینجا تا ته دنیا ، من با کمال میل و به خواست قلبی ِ خودم دربست مادرت هستم!

و از اینکه تمام دنیا را یک طرف نهاده ام و خودم را طرف دیگر با تو پنهان کرده ام به خود میبالم!

اینجا گفتم تا برای همیشه بدانیم که من بی منت ، کودکی ات را عاشقی کردم!

تشکر کردن کم است برای اینهمه عشقی که به من هدیه دادی ، ممنونم دختر ِ کوچک ِ بی نظیرم !

ترنم نازنینم می سپارمت به صاحب این روزها  " حسین"!!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

كتي(مامان آقا مهديار)
1 آذر 92 20:27
چقدر قشنگ نوشتي حرف دل منم هست تك تك كلماتت مثل هميشه بينظيررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررري
نگارنده:سمیرا
پاسخ
ممنون کتی جونم.
كتي(مامان آقا مهديار)
1 آذر 92 20:31
هههههههه مهديارم مثل بهراد جون سينه ميزنه دو دستي....... حالا جالبه برام جفتشون متولد 27 ارديبهشتن!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
نگارنده:سمیرا
پاسخ
باید چندتا عکس از بهراد حتما نشونت بدم ..انقدر با مزه عزاداری میکنه این فسقلی..
مامان زری ترانه
3 آذر 92 8:22
دوستم به اینکه خانه داری افتخار کن چون واقعاً اگر کارمند بودی برای بچه ای تو این سن عذاب وجدان می گرفتی .واقعاً براش وقت کم می آوردی. برای ترنم جونی . پیش ما هم بیا
نگارنده:سمیرا
پاسخ
عزیزم من اصلا به کار کردن بیرون از خونه علاقه ای ندارم....اصلا با روحیه ام سازگار نیست....اما خب گاهی برای اینکه از دانشگاه انصراف دادم حسرت می خورم...و همیشه میگم اگه خانواده ام بهم نزدیک بودند مشکلی برای ادامه تحصیل نداشتم و مجبور نمیشدم انصراف بدم...البته این حس قبلا بیشتر میومد سراغم اما الان دیگه ناراحت نیستم...چون میدونم فرصت برای همه این کارها هست اما این روزهای بودن با ترنم هیچ وقت بر نمیگرده...
مامان ترنم
3 آذر 92 9:32
سلام عزیزم ماشالا چه دخمل نازی خدا برای پدر مادرت حفظت کنه دخمل من هم هم اسم دخمل شماست خوشحال می شم با هم تبادل لینک داشته باشی
نگارنده:سمیرا
پاسخ
ممنون مامانی مهربون...عزیزم نمیدونم چرا وبلاگتون برای من باز نمیشه...ممکنه ادرس را دوباره بزارید؟...مواظب ترنم کوچولو باشید..
مامان پريسا خانوم
8 آذر 92 21:22
سلام عزيزم خيلي قشنگ نوشتي مثل هميشه. ماشالا دخترتون هم خيلي قشنگ و زيباست
نگارنده:سمیرا
پاسخ
ممنون عزیزم لطف داری..