........همگام با ترنم بانو!!!!
میدانی ترنمم!!! چند قدم راه رفتن شاید خیلی موثر باشد در آرامش از دست رفته ی یک انسان...
حداقل برای من که این طور بوده...خیلی وقت ها دلتنگ پیاده روی می شوم ...مخصوصاً در این هوای سرد زمستانی...
این که بتوانی بر خلاف جهت وزش باد راه بروی و بروی...آنقدر دلتنگ آن باد سردم که بسوزاند مغز استخوان هایم را و مجبورم کند تمام سرم را استتار کنم در شالم....
می دانی دلم تنگ است برای برف و زمستان....دیروز با این که هوا آنقدر سرد نبود اما چشیدم شیرینی قدم زدن را...چرا که تو هم پایم بودی...
خدایا چقدر شیرین است ...
هیچ وقت فکرش را نمی کردم این چنین لذت ببرم از قدم زدن با تو که نو پایی و همه محیط برایت غریب...هر قدم که بر داشتیم جز لذت برایم چیزی نبود...
هر چیز کوچکی برایت آن چنان جلب توجه داشت که شاید دو یا سه بار برای درکش برمی گشتی... خدایا باز هم سپاسگزارم برای چشاندن این طعم خوشمزه و شیرین مادری...